نويسنده: عباس کوثري

 
«ثبت» در لغت به معناي دوام و استقرار است (1) و به تناسب ترکيب‌هاي مختلف، معاني متفاوتي به خود مي‌گيرد. «ثبت الامر» يعني صحيح و درست شد و «اثبت الکاتب الاسم» به اين معناست که نويسنده اسم را در نزد خود يادداشت کرد و «اثبت فلاناً» يعني با او ملازم بود و جدا نگشت و «رجلٌ ثبت» به مردي گويند که کارهايش را درست سامان مي‌دهد و «ثبت الجنان» استواري قلب است و نيز به دليل و حجت «ثبت» مي‌گويند و ثَبَت - به دو فتحه - به فردي گويند که عادل است و اشيا را به درستي در حافظه‌اش نگه مي‌دارد. (2) معناي مجازي کلمه «اثبت» حبس و زدن فرد تا حد بازايستادن از حرکت است. (3)

کاربردهاي ثابت در قرآن

1. استواري و فرورفتگي ريشه‌هاي درخت در زمين

قرآن کريم مي‌فرمايد: «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ». (4) ثابت بدين معناست که درخت پاکيزه ريشه‌هاي خود را در زمين فرو برده است؛ (5) زيرا ثابت به کلمه «اصلها» نسبت داده شده که مقصود از آن ريشه درخت است و ثابت بودن ريشه همان استواري است.
مقصود از کلمه طيبه، کلمه توحيد و شهادت به يکتايي خداست که از آن اخلاق و عقايد صحيح و اعمال نيک سرچشمه مي‌گيرد. (6) قرينه آن، آيه بعد است که خداوند از آن تعبير به سخن استوار کرده و فرموده است: «يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ» و در آيه‌اي ديگر از اين سخن با تعبير «ربنا الله» ياد کرده و فرموده است: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ». (7) پس معناي آيه بالا چنين خواهد بود: آيا نديدي چگونه خداوند کلمه پاکيزه (توحيد) را به درخت پاکيزه‌اي تشبيه کرده که ريشه آن در زمين استحکام و ثبات دارد و شاخه آن را برافراشته در آسمان است.

2. راسخ و استوار در قلب

خداوند مي‌فرمايد: «يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ». (8) مقصود از قول ثابت، کلمه ايمان است که در قلب مؤمنان با استدلال جاي گرفته و بدان معتقد گشته‌اند و استواري بر آن در دنيا به اين است که آزمايش‌هاي مختلف آنان را متزلزل نمي‌کند، چنان‌که مؤمنان در مقابل اصحاب اخدود استقامت ورزيدند و گودال‌هاي عميق آتش، آنان را گمراه نساخت. در روايتي امام صادق (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: شيطان به هنگام مرگ نزد دوستان ما از راست و چپ حاضر مي‌شود؛ اما خدا به شيطان به هنگام مرگ نزد دوستان ما از راست و چپ حاضر مي‌شود؛ اما خدا به شيطان اجازه نمي‌دهد مؤمن را در اين حال گمراه کند و اين است کلام الهي که مي‌فرمايد: خداوند کساني را که ايمان آوردند به خاطر گفتار راسخ و استوارشان، در اين جهان و سراي ديگر پايدار مي‌دارد. (9)
منظور از «في الآخره» عالم قبر است که استواري در عالم قبر به اين است که خداوند انسان را در پاسخ به سؤال‌هاي فرشتگان کمک مي‌کند تا شخص بر عقايدش استوار بماند. مرحوم طبرسي مي‌نويسد: اکثر مفسران بر اين عقيده‌اند که مقصود از ثابت نگه داشتن در آخرت، عالم قبر است. سپس روايتي را از مرحوم کليني نقل مي‌کند که در پايان آن آمده است: هنگامي که انسان را در خانه قبر مي‌گذارند، دو فرشته در قبر به او مي‌گويند بگو خداي تو کيست؟ دين و آيين تو چيست؟ و پيامبرت که بود؟ پاسخ مي‌دهد الله پروردگار من است و دين اسلام آيين من و پيامبرم محمد (صلي الله عليه و آله و سلم). پس آن دو فرشته به او مي‌گويند خدا تو را در آنچه دوست مي‌داري و مي‌پسندي برقرار دارد و اين همان است که خداوند فرموده است: «يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ». سپس دريچه‌اي از بهشت در قبر او بگشايند تا نسيم بهشت بر او بورزد و به او گويند بخواب مانند خوابي که عروسي در خوابگاهش کند. (10)
نظير همين مضمون در منابع اهل سنت نيز از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده که فرمود: بعد از مرگ، روح مؤمن به او بازمي‌گردد و دو فرشته پيش او مي‌آيند و او را در قبر مي‌نشانند و به او مي‌گويند: پروردگارت کيست و آيين تو چيست و پيامبرت چه کسي است؟ او در پاسخ مي‌گويد: الله پروردگارم است و دين من اسلام و پيامبرم محمد (صلي الله عليه و آله و سلم). در اين هنگام از آسمان ندا مي‌آيد که بنده‌ام راست گفت و اين همان کلام الهي است که فرمود: «يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ». (11)

پي‌نوشت‌ها:

1. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 1، ص 399.
2. احمد قيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 80.
3. محمود زمخشري؛ اساس البلاغة؛ ص 42.
4. ابراهيم: 24.
5. محمود آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 8، ص 308. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 12، ص 50. عبدالله بيضاوي؛ تفسير البيضاوي؛ ج 2، ص 359.
6. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 12، ص 52.
7. احقاف: 13. سجده: 30.
8. ابراهيم: 27.
9. محمدبن علي صدوق؛ من لايحضره الفقيه؛ ج 2، ص 134، ح 360.
10. محمد بن يعقوب کليني؛ الفروع من الکافي؛ ج 3، ص 232، باب ان الميت يمثل له ماله، ح 1. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 5 و 6، ص 482.
11. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 554.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.